جدول جو
جدول جو

معنی راست کردار - جستجوی لغت در جدول جو

راست کردار
راست کار، درستکار، نیکوکار
تصویری از راست کردار
تصویر راست کردار
فرهنگ فارسی عمید
راست کردار(کِ)
راست فعل. که کردار براست دارد. نیک افعال و خوش معامله. (آنندراج). نیکوکار و خوش معامله. (ناظم الاطباء). درستکار. راستکار. صحیح العمل. آنکه در کارها رعایت راستی و امانت کند: و گفت خواهد آمد بشما رسول راستگو و راست کردار. (قصص الانبیاء ص 21). و رجوع به راست کرداری شود
لغت نامه دهخدا
راست کردار
نیکو کار نیک افعال صحیح العمل درستکار:) شخص راست کردار همه جا موفق است، خوش معامله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از راست گردان
تصویر راست گردان
گردنده به طرف راست، مایل به راست، متمایل به طرف راست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درست کردار
تصویر درست کردار
درستکار، کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد، امین، پاک دست، راست کار، صحیح العمل
فرهنگ فارسی عمید
(فَرْ رُ)
ترجمه کلمه فرانسه دکستروژیر بمعنی مایل براست. متمایل براست. گردنده بطرف راست است، (اصطلاح فیزیک) مادّه ای است که سطح پلاریزاسیون را براست منحرف کند. (مانند گلوکز). کلمه راست گردان را در کتب علمی و فارسی بجای دکستروژیر بمفهوم علمی برگزیده اند. رجوع به گیاهشناسی گل گلاب ص 10 شود
لغت نامه دهخدا
(دُ رُکِ)
درستکار. راست کردار. (آنندراج). استوار کار، امین. (ناظم الاطباء). معتمد
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان بزچلو بخش وفس شهرستان اراک که در 16هزارگزی جنوب خاوری کمیجان واقع است. محلی است کوهستانی، سردسیر، و سکنۀ آن 161 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود و محصول آن غلات دیمی، انگور، لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(کِ)
عمل راست کردار. درستکاری. صحت عمل. راستکار بودن:
چون در او بود راست کرداری
خواب او گشت قفل بیداری.
اوحدی.
و رجوع به راست کردار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
عمل راست کردار
فرهنگ لغت هوشیار
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درست کردار
تصویر درست کردار
درستکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست کردن
تصویر راست کردن
((کَ دَ))
آماده شدن، آماده کردن، ترتیب دادن، مسخّر کردن، میل کردن، هوس کردن، مطابق کردن، برابر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
البرّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
Uprightness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
droiture
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
прямота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
Rechtschaffenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
прямота
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
prawość
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
正直
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
retidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
rettitudine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
راستبازی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
rechtschapenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
সৎগুণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
ความซื่อตรง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
unyofu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
dürüstlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
정직함
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
正直さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
rectitud
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
kejujuran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
ईमानदारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از راست کرداری
تصویر راست کرداری
יָשְׁרוּת
دیکشنری فارسی به عبری